نمره کردن ماشین خارجی
نمره کردن ماشین خارجی
با وجود تمام مخالفتهای من برای خرید یک ماشین خارجی، شوهرم کار خودش را کرد و ماشین را خرید. تویوتا کمری سفید…
اعتقاد من این بود که این ماشین بزرگ به درد شهر تهران نمیخورد نه جای پارک برایش هست، نه اگر خراب بشود امکانات تعمیرش هست و خلاصه هزاران مشکل دیگری که متأسفانه هرکس باید خودش تجربه کند تا به آن برسد، ولی وقتی خریداری شد ترجیح دادم سکوت کنم.
متأسفانه این ماشین به اسم من بود و برای کارهای شمارهگذاریش باید خودم میرفتم، چون شوهرم اغلب در سفر بود قرار شد که من به همراه برادرش برای اینکار بروم. در آن زمان شمارهگذاری در اتوبان کرج بود ، روزی که ما به آنجا رفتیم فهمیدیم که شمارهگذاری ماشینهای خارجی در آنجا انجام نمیگیرد، این ماشینها را در محل جدیدی که تازه احداث شده در نزدیکی دهکده المپیک شمارهگذاری میکنند.
صبح روز بعد راهی دهکده المپیک شدیم و بالاخره پرسان پرسان به یک عمارت رسیدیم که فقط سوله بود، مکانی در بالای یک تپه، با جاده خاکی و پر از سنگ ریزه ، به در ورودی آنجا که رسیدیم یک چاله بزرگ انتظار ماشین نو را میکشید که خوب شاسیهایش را جا بیاندازد و کله راننده را هم به طاق بکوبد.
ماشین جلوتر از ما که یک BMW سرمهایی بود و ظاهرا”این چاله را قبلا تجربه کرده بود سرش را از پنجره بیرون آورده و شروع کرد به ناسزا گفتن به دربان؛ “آخه این جاست برای شمارهگذاری ماشین نو، این همه پول از ما میگیرید این هم سرویس دهی است حیف از این ماشین که باید توی این خراب شده نمره بشه.”
امید برادر شوهرم وقتی این صحنه را دید تصمیم گرفت آهستهتر برود و کمی بگیرد سمت در که البته در که چه عرض کنم، جلوی در وردی چند بلوک سیمانی بود و یک دربان با جعبه و علاالدین جلوی در نشسته بود طفلک اون چه گناهی کرده بود که توی سرما باید هی از مردم فحش میخورد!
امید برای اینکه توی چاله نیافتم و زیر ماشین گیر نکنه، این قدر فرمان را کنار گرفت که زد جعبه دربان را انداخت، اون هم چون از ماشین BMW حسابی فحش خورده بود، شروع کرد با ما داد و بیداد کردن که آقا چیکار میکنی نزدبک بود زیرم کنی، امید ازش معذرت خواهی کرد و یک پولی بهش داد ولی باز هم یکی از چرخهای عقب افتاد توی چاله ،شب قبل هم باران مفصلی آمده بود، کلی گل پاشیده شد به ماشین.
وقتی رسیدیم داخل ،اصلاً معلوم نبود در اصلی کجاست و از کجا باید شروع کرد. طبق معمول همه چیز بی نظم و ترتیب بود و همه سر در گم وگیج، باید از روش سعی و خطا استفاده میکردی.
بلاخره در اصلی را پیدا کردیم، در بخش اطلاعات برگهای به دست ما دادند که ۱۰ مرحله داشت اینجا بود که فکر کردم خوب تکنولوژی در ادارههای ایران هم پیشرفت کرده و بالاخره اگر اولش بد شروع شد لااقل در آخر یک برنامهریزی درست وجود دارد. ما همه مراحل را انجام دادیم، واریز پول، تعویض پلاک ،کنترلشاسی موتور با سند و خلاصه رسیدیم به خط پایان که ماشین باید نمره میشد آنجا معلوم شد که اگر ماشین بیمه نداشته باشد نمره نمیشود و مسئله بیمه در آخرین مرحله ذکر شده بود!!!
و ما دیگر زمانی برای این کار نداشتیم چون درآن محل مکانی برای بیمه وجود نداشت، باید میرفتیم بیرون این کار را انجام می دادیم. در دهکده المپیک هم فقط یک شرکت کوچک بیمه بود، و چون ساعت از ۲ گذشته بود دیگر کار انجام نمیداد، تازه ما تراول ۵۰۰ هزارتومانی داشتیم و آنها پول خرد نداشتند بقیه پول ما را بدهند و باید به بانک میرفتیم و پول را خرد میکردیم، گره به کار افتاده بود چاره ای نبود کار می ماند برای فردا، اونجا بود که فهمیدم اولش بیخودی ذوق زده شدم!!!
بیرون آمدن از محل شمارهگذاری هم خودش داستانی بود، چون مسیر رفت و آمد از یک در بود همه رفته بودند توی دل هم، فهمیدهها ریلکس تکیه داده بودند و بوق میزدند، عدهای به هم ناسزا میگفتند و ابراز ارادت میکردند، عدهای دیگر هم یکدیگر را مورد نوازش قرار میدادند!؟
نمیتونم بگم صحنه دیدنی بود، بیشتر تأسفآور بود!