خالیتر از خالی
صبح زود با دوستانم همراه شدیم. قرار گذاشته بودیم که به خرج من صبحانه را در جاده صرف کنیم. بعد از پل امیرکبیر همدیگررادیدیم. وقتی به محل قرار رسیدیم ماشینها را در پارکینگ باغ خانوادگی گذاشتیم. دو تخت کنار هم را انتخاب و نشستیم. با دخترم که بهتازگی هم کارم شده بود ده نفر بودیم. همکاران خانم هم همراهمان بودند تا بهتر با آنها آشنا شود و همچنین من را از تنهایی درآورد.
همسرم دوست نداشت در این جمعها حاضر شود، برای همین از روز قبل ساز نیامدن را با دیدار از مادرو خانوادهاش کوک کرد.
همسرم زنی بسیار فداکار و مهربان است با یک عیب که نمیدانم کوچک است یا بزرگ؛ قضاوت با شما. همیشه بدون هماهنگی از کارتم و یا پول نقد داخل جیبم برای مایحتاجش برمیداشت؛ البته همیشه قبل از آن اجازه میگرفت و گاهی هم فراموش میکرد. قبل از اینکه از خانه خارج شویم، کیف پول را خالی یافتم به گوشی سر کشیدم پیامهای بانک را چک کردم. پیام آخر نشان از موجودی کافی برای ضیافت صبحانه داشت.
وقتی در جایمان مستقر شدیم؛ پیشخدمت که پسر جوانی بود با چشمانی پفکرده که نشان از کمخوابی داشت با برگه یادداشتی در دست، منوها را به دستمان داد. خمیازه کشداری که سعی در مخفی کردن آن داشت را با پشت دست پنهان کرد.
سفارشها را گرفت و لخلخ کنان دمپایی را به زمین سایید و به سمت آشپزخانه حرکت کرد. مدتی با حرفهای روتین گذشت.
دو پسر با موهای مرتب و لباسی آراسته برایمان چای و سینی صبحانهها را آوردند. سفره نایلونی را پهن کردونان تازه از تنور درآمده را داخل آن گذاشت. نیمرو، املت، پنیر و خیار و گوجه و غیره را روی آن بانظم خاصی چید. با نوش جانی که نثار کرد به سمت آشپزخانه برگشتند.
به بچهها بفرما زدم و شروع کردیم. با خنده و شوخی همکاران و سربهسر گذاشتن همکاران دیگر صبحانه را خوردیم. دخترم فقط نگاه میکرد و میخندید. دو همکار جوانم که در پذیرایی از دخترم گوی سبقت را از یکدیگرمی ربودند؛ موجبات خنده و چشمکهای گاهوبیگاه من و دخترم را فراهم کردند.
لقمههای کوچک و بزرگی که از دخترم دریافت میکردم بهترین صبحانه زندگیام را رقم زد.
ضیافت صبحانه با اتمام چای داخل قوری به پایان رسید. قبل از آماده شدن همراهان برای حساب به دفتر مراجعه کردم.
وارد شدم، صورتحساب را گرفتم از قیمت آن تعجب کردم. به متصدی با چشمهای متعجب گفتم: ” چطور اینقدر ارزان!!! اشتباه کردید؟”
متصدی خوشرو پاسخ داد”: هرروز اولین مراجعهکننده از تخفیف ۴۰ درصدی برخوردار میشود”. کارت را به دست او دادم. بعد از مکثی معلوم شد کارت موجودی ندارد.
برق ۳۲۰ ناگهان از تمام سلولهایم عبور کرد. حس کردم که موهای سرم دانهدانه شده و به سمت آسمان بالا میرود رنگ صورتم همچون تهنشین شدن شکر در استکان چای پایین رفت. دستوپایم سست شدند و حالم را نمیفهمیدم. در لحظه افکار موهوم تمام سلولهای مغزم را باهم درگیر کرد.
ازیکطرف جلوی دوستانم شرمنده شدم ازیکطرف با احترامی که دخترم برایم قائل بود، از طرف دیگر با کسانی آمده بودم که در این موارد بسیار رودربایستی داشتیم و…
تمام پوست لبم را یکجا کندم و ناخنهایم هم بینصیب نماندند. پریشان به اطراف نگاه میکردم.
از متصدی خواستم که گواهینامه را به امانت بگذارم. متصدی لیوان آبی به دستم داد و با تعارفی که پیشخدمت کرد شرمندهتر شدم. خواست که اصلاً حرفش را نزنم و میهمان آنها باشیم. در بد مخمصهای گیرکرده بودم. اصلاً فکر نمیکردم که اینطور شرمنده شود.
دخترم به اتاق شیشهای دفتر آمد و از پشت شیشه ظاهراً متوجه موضوع شده بود.
دستش را در بازویم گره زد و گفت:”بابا می شه این دفعه من شمارا مهمان کنم دلم میخواست که یک شیرینی بابت کارم بدهم “.
قبل از اینکه پاسخم را بشنود کارت کشید و کار را تمام کرد.
در آن لحظه تنها چیزی که به یادم آمد این بود که روزی که دخترم را به آغوش کشیدم از داشتن این موجود کوچک چقدر غرق لذت شدم.
لیلاجان عالی و جذاب بود آفرین فقط یکی دوحا افعال جمع را به شکل مفرد استفاده کردید
اون پاراگرافی که گفتید دوجوان سفره را پهن کردن و…..
موفق باشید 🌺🙏❤
ممنون عزیز همراه ومهربان
همیشه منتظر نظرات ارزشمندتون هستم
سلام بانو فرزادمهر روان و با احساس بود. شما از دوستانی هستید که با سبک نوشتنان به اندازه ای آشنا شدم که بتوانم نکاتی را به عنوان نقد بیان کنم. «قرار گذاشته بودیم که به خرج من صبحانه را در جاده صرف کنیم» بهتر است چون با گفتن عبارت «به خرج من» یعنی شما قرار است مهمان کنید و دیگر «مهمان کنم» صرفا تکرار است. غلط های املایی هم کم و بیش به چشم میخورد. ممنون که می نویسید موفق و سربلند باشید 🙂
جناب محمود آبادی عزیز از بابت این همه لطف شما زبانم جهت تشکر،قاصر است.
از اینکه آنقدر دقیق نقد می کنید سپاسگذارم.
در مورد سبک نوشتاری نمی دونم چطور روتین شده ویک شکل می نویسم .
طبق گفته استاد شروع مشکل وبعد هم تغییر ودر آخر تغییر اولیه شخص
سعی کردم این روند رو داشته باشم
سخنانتان را به دیده منت ،به حافظه می سپارم وتغییرات را اعمال می کنم.
قربان شما خوشحال میشم بتونم کمکی کنم. راستش به نظرم بهترین کار اینه که بنویسیم و بخونیم اینطوری روش های جدید به تدریج وارد نوشته هامون میشه
خانم لیلا جان خوب بود وروان ممنون
سپاسگذارم همراه نازنین