روز خنگ من
دوباره با صدای زنگ ساعت از خوابه خرگوشی با لباس خرگوشی پریدم. خدای من ساعت ۴ صبح روز جمعهاس. ای خدا چرا تبلتم رو پیدا نمی کنم ؟ یادم اومد برای اینکه مطمئن بشم از خواب بلند میشوم تبلت رو در دله دوزی ( WC ) گذاشتم. 😢😭
با سرعت از روی تخت پریدم پایین. بند کفش های خرگوشیام که موقع خواب فراموش کرده بودم آن هارا از پایم در بیاورم، به هم گره خوردهان، الان نمی توانم راه بروم باید گره را باز کنم. نمیدانم شما هم مثل من وقتی تازه از خواب بیدار می شوید انقدر ناکوک می شوید؟ 🤔انقدر ناکوک بودم که به فکرم نرسید به جای باز کردن بنده کفشانه خر گوشیام ان هارا از پایم دربیاورم😐
بعد از ۳ دقیقه موفق به باز کردن گره و زدن پاپیون شدم.😎 دیگر وقتش است تبلتم را خاموش کن🤦♀️ موقعی که به Wc رسیدم تبلتم به صورت خودکار خاموش شد. 😶😠😡
بعد از شستن دست و صورتم و زدن مسواک😣 به سوی صبحانه حمله کرده ام. 😁👍در حین خوردن قهوه و شکلات وی فر به این فکر افتادم که برای چی بیدار شدم ؟🤔 هرچقدر با خودم فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید 😧قهوه را نصف نیمه ول کرده و به سوی تخت دویدم. 🏃♀️ روی تخت پریدم، بالش رو نرم کردم، کولر را روشن، پتو را کشیدم و چشمانم رو بستم. 😴
حدث بزنید چه شد. 😐 حدث شما درست نیست، 😁 بزارید خودم بگم تبلتم دوباره زنگ می خورد 🤐 این بار خشن رفتار نمی کنم 😏 تبلت را برداشته، پرده را کنار زده، آفتاب کورم کرده، پنجره را باز کرده، کبوتران را فراری داده، تبلت را برای همسایه روبهرویی پرتاب کرده، سپس پنجره را بسته، پرده را کشیده، به خوابه عمیق فرو رفتم. 😄😪
روزه بسیار خوبی بود.😩 دقیقا ۳ ساعت بعد تبلتی پرنده با صدای قوقولی قوووووو قوقولی قووووو از پنجره به سویم آمد بعد از خوردن ۳ تا فش درجه ۲و۳ باتری تبلت را در آوردم. در آن لحظه یادم آمد آن روز می خواستم روزه بگیرم 😑😐😡